خلاصه داستان: وقتی که پدر واتاروی 11 ساله خانه را ترک میکند و مادرش به علت بیماری به بیمارستان منتقل می شود، واتارو تصمیم میگیرد به همراه دوستش میتسورو با ورود به یک دروازه جادویی، سرنوشت خود را تغییر دهند. در سرزمین جادوها و هیولاها او باید تمام شجاعت خود را بکار ببرد و به همین علت با چند دوست برای ملاقات با الهه سرنوشت و تغییر این سرنوشت اشتباه و بد خود عازم سفر میشود و…