خلاصه داستان: شب کریسمس است و خانواده استالبوم با خوشحالی هدایای کریسمس را باز کردهاند . پس از این همه شادی , ماری هفتساله یک هدیه بسیار ویژه دریافت میکند - یک عروسک فندق شکن مرموز - از پدرخوانده محبوب خود یعنی دراسل مایر. هنگامی که خانه تاریک و ساکت میشود , مری متوجه میشود که فندق شکن یک عروسک عادی نیست , بلکه فرزند خوانده دراسل مایر است , که به یک اسباببازی چوبی تبدیل شده است.