خلاصه داستان: یک مدیر صندوق سرمایهگذاری پس از آنکه با رسوایی از کار اخراج میشود، به دزدی از خانههای همسایههای ثروتمندش در یک محله لوکس روی میآورد. اما به زودی درمییابد که رازهای پشت پرده این زندگیهای اشرافی، ممکن است از آنچه تصور میکرد خطرناکتر باشند…
خلاصه داستان: دنیز یک دختر جذاب و باهوشه. در دانشگاه با یه موسیقیدان به اسم هاکان آشنا میشه و در نگاه اول عاشق هم میشن و ازدواج میکنن و صاحب دختری به اسم اجه میشن، ولی بعدش هاکان شروع به کتک کاری میکنه و مدام دنیز رو میزنه. یک روز داد و فریاد های خونه اش با صدای شلیک بریده میشه و دنیز به اتهام قتل شوهرش راهی زندان میشه. در زندان تا به خودش میاد میبینه بین دو دسته ی دشمن قرار گرفته که هرکدوم برای افزایش قدرت خودشون میخوان دنیز رو به سمت خودشون بکشن ولی دنیز فقط به فکر دخترشه و میخواد بدون دردسر و جرم این دوره رو بگذرونه تا هرچه زودتر به اون برسه…
خلاصه داستان: این سریال داستان زندگی در هم تنیدهی خدمتکاران و صاحبکارانشان در یک مجتمع بوتیک در یکی از محلههای بالاشهر استانبول را نقل خواهد کرد و شاهد پرتگاه بزرگی که بین بالانشینها و پاییننشینها هست، خواهیم بود. داستانهایی از عشق، رازها و سه زن که با وجود هر چیزی با حمایت از همدیگر به زندگیشان ادامه میدهند، داستانهایی که گاهی خندهدار هستند و گاهی غصهدار…
خلاصه داستان: "فرانکی" 9 ساله به همراه مادر خود از زمانی که به یاد می آورد در حال جابجا شدن از شهری به شهر دیگر بودند.مادر او برای محافظت از "فرانکی" ناشنوا حقیقت را که از پدر خود در حال فرار هستند را از او مخفی کرده است...
خلاصه داستان: «باك » سگی است از نژاد عالی . او توسط مردی تبهكار ربوده و به حراج گذاشته می شود. مردی كه جوینده طلاست او را می خرد و با خود به قطب می برد و ..
خلاصه داستان: داستان این سریال درباره یک ترینو به نام ایلانا، یک سرباز بیگانه متمرد به نام لنس، و رباتی به نام اکتوس است. این سه نفر به زمین میآیند و خود را ترکیب کرده تا تایتان سیمبیونیک را ایجاد کنند.
خلاصه داستان: خلیلابراهیم وقتی بچه بود بخاطر دشمنی خونی، پدرش را از دست داده و به اجبار راهی استانبول میشود ولی بیست سال بعد بعنوان یک جوان خوشتیپ و قوی به زادگاهش کارادنیز باز میگردد. آن جا با دختری به اسم یاسمین که دوستش دارد ازدواج میکند و زندگی جدیدش را تشکیل میدهد ولی اتفاقاتی که میافتد اجازه این کار را نمیدهد و خلیلابراهیم وارد مسیر انتقام میشود ولی زندگیش با دیدن زینب که عضوی از خانوادهی لتوهاست، به کلی تغییر میکند…