خلاصه داستان: دونالد مدیر حمل ونقل چمدان های مسافران در یک ایستگاه راه آهن دورافتاده است. بخشی از آخرین محموله هورتنس، شترمرغ است، که کمی بیش از حد با دونالد دوستانه رفتار می کند و این باعث می شود که...
خلاصه داستان: خواهر دونالد، دامبلا، سه پسرش هیوی، دیویی و لویی را برای دیدن عمویشان دونالد می فرستد. آنها ثابت می کنند که کنترل بچه ها بسیار سخت است ، حتی با کمک کتاب تربیت کودکان.
خلاصه داستان: دونالد شب را سپری می کند و نمی تواند بخوابد، زیرا یک ساعت زنگ دار به صدا در می آید و یک تخت خواب تاشو که وقتی تا می شود او را به دام می اندازد.
خلاصه داستان: دونالد در مکزیک با دیزی (به نام دونا، در اولین حضورش در اینجا) خواستگاری می کند. او با گونی وارد می شود، که اصلاً با او کنار نمی آید. او را متقاعد می کند که ماشین بخرد. آنها از صحرا عبور می کنند، اما ماشین ب...
خلاصه داستان: سال 1890 است، و دونالد سوار بر دوچرخه برای دیدن دیزی، زمانی که چیپ اند دیل او را مسخره می کند، می رود. اما به سرعت جنگی تمام عیار میان دونالد و سنجاب ها شکل می گیرد که...
خلاصه داستان: زنبوردار دونالد هامفری را که به کندوهایش دستبرد می زند را می گیرد. او از رنجر وودلور ، که خرس های خود را جمع می کند و برای آنها سخنرانی می کند ، شکایت می کند. دونالد یک حصار سیم خاردار نصب می کند که کمی سرعت همفری را کند می کند اما نمی تواند مانع او نمی شود.
خلاصه داستان: دونالد داک در ساحل است و سعی می کند سوار یک اسب لاستیکی شود. او متوجه خوابیدن پلوتو در ساحل می شود و تصمیم می گیرد با فرستادن اسب لاستیکی به سمت پلوتون که او را کاملا مسحور می کند با او سرگرم شود. در همین حال، سه ...