خلاصه داستان: دونوجوان پس از اینکه تلاش می کنند یک مرد را در مترو نجات دهند، در یک اتاقی از خواب بیدار می شوند که توسط یک گوهی سیاه کنترل می شود و آنها را مامور کرده تا سراغ بیگانگان مخفی شده در زمین بروند و آنها با بکُشند…
خلاصه داستان: شخصی به اسم “کی کورونو” در حین اینکه در حال مبارزه با هیولاهاست قصد دارد که دوست خود “ریکا” را نیز نجات دهد. هرچند ریکا زیاد به این کار علاقه ای ندارد و گویی خودش میخواهد از خودش دفاع کند. کورونو خود به تنهایی با سر دسته ی هیولاها مبارزه میکند و بعد از کشتن او خودش نیز میمیرد. ریکا و هم قطارانش پس از این حادثه به پایگاه خود بازمیگردند. پس از این حوادث در جای دیگر شخصی با نام “ماسارو کاتو” سعی دارد شخصی که میخواهد جان خود را با چاقو بگیرد نجات دهد اما…