خلاصه داستان: لارا کرافت، ماجراجو، قبل از اینکه یک دانشمند شرور آن را پیدا کند، برای نجات جعبه افسانهای پاندورا تلاش میکند و یک تفنگدار سابق را که به مزدور تبدیل شده بود، استخدام میکند تا به او کمک کند.
خلاصه داستان: یوری، دانشآموزی دبیرستانی در زمان حال است. او از زندگی خود در خانه یا مدرسه راضی نیست. روزی با مادرش دعوا میکند و از خانه فرار میکند. به نوعی، وقتی یوری بعداً چشمان خود را باز میکند، متوجه میشود که در سال 1945 است. او اتفاقاً با آکیرا آشنا میشود. او خلبانی برای یک واحد کامیکازه در ارتش است و ...
خلاصه داستان: بعد از یک حادثه نزدیک به غرقشدن، خانواده یک پسر جوان با وحشت متوجه میشوند که او توسط یک شیطان افسانهای از اعماق دریاچه تسخیر شده است. در حالی که خانواده برای نجات روح پسرشان با زمان مسابقه میدهند، هیولای شیطانی درون کودک، خانواده را از هم میپاشد و در مسیر خود به دنبال نابودی همه است و ...
خلاصه داستان: اندکی پس از شنیدن از یک همکار درباره زنی که برادرش پس از دیدن دوپلگنگر خود خودکشی کرد ، یک مهندس ژاپنی در آستانه دستیابی به موفقیت در فناوری پزشکی با خودش روبرو است.
خلاصه داستان: داستان سریال در مورد هاروکا ساکورا، دانشآموز جدیدی است که به دبیرستان فورین میآید و تلاش میکند با مبارزه به بالاییترین مقام این دبیرستان برسد. اما او به زودی متوجه میشود که دبیرستان فورین علاوه بر اینکه یک جایگاه قدرتمند در جامعه دانشآموزان دارد، برای محافظت از شهرشان نیز مبارزه میکنند.
خلاصه داستان: ساکاتا گینتوکی در جای زندگی میکند که دوران سامورائیها به اتمام رسیده است و دیگر کسی به آنها احتیاج ندارد و موجودات فضایی به دنیای آنها وارد شدهاند. گینتوکی همراه کاگورا و شینپاچی زندگی میکند ، آنها هر شغلی را که بهشان پیشنهاد میشود را قبول میکنند تا دنیا بهتر شود و همچنین توانایی پرداخت پول اجاره خانهشان را داشته باشند و…
خلاصه داستان: ماکودا تسویوشی ۲۷ ساله، به همراه ۳ قهرمان دیگه، به دنیای فانتزیای منتقل میشن تا یه فرمانروایی رو از یه تهدید اسرارآمیز نجات بدن. هرچند، به زودی مشخص میشه که تسویوشی تصادفاً به این مراسم احضار کشیده شده. تنها مهارتش «منوی غذا»ست که بهش اجازه میده رابطی رو باز کنه که میتونه ازش اقلام غذایی سوپرمارکتی ژاپن مدرن رو بخره. تسویوشی رو که بدون مراسمی از قصر بیرون میکنن، اون به تنهایی وارد دنیای جدید خودش میشه. با این حال...
خلاصه داستان: آن، یتیمی ۱۱ ساله و خیالباف، به اشتباه برای زندگی با خواهر و برادر سالخوردهای به نام کاثبرتها فرستاده میشود، در حالی که آنها به دنبال پسری بودند که در کارهای مزرعه به آنها کمک کند. اما با وجود این سوءتفاهم اولیه، جذابیت و روحیهی سرزندهی آن در نهایت دل آنها را به دست میآورد.