خلاصه داستان: دو برادر به نام های هنک و جیکوب میچل به هم راه یکی از دوستان شان به نام لو، یک هواپیمای تک موتوره ی سقوط کرده را در میان درختان جنگلی پوشیده از برف پیدا می کنند. در این هواپیما جسد فاسد شده ی خلبان و یک چمدان پر از پول به میزان چهار میلیون دلار وجود دارد. آنان تصمیم می گیرند تا فصل بهار و آب شدن برف ها و پیدا شده هواپیما، پول ها را پنهان کنند…
خلاصه داستان: داستان فیلم در مورد زندگی “تارزان” پسرکی کوچک که در دوران نوزادی در جنگل های آفریقا گم میشود و تا اینکه بوزینهای به نام “منگانی” او را پیدا کرده و همانند بچه خود تارزان را بزرگ می کند
خلاصه داستان: داستان از آن قرار است که فصل تعطیلات در قلمرو پادشاهی آرندل بزودی آغاز می شود. السا به آنا اشاره می کند که از زمان مرگ والدینشان، تاکنون سنت تعطیلات به خصوصی در میان مردم وجود نداشته است. آنها امیدوارند با سفری که اولاف قرار است انجام بدهد، بتواند یک سنت مناسب برای جشن بزرگ کریسمس برای این دو خواهر زیبا بیابد. البته قبل از اینکه روز موعود فرا برسد…
خلاصه داستان: دختری 10 ساله در نقل مکان خانوادهاش به حومه شهر، در دنیایی سرگردان می شود که توسط خدایان، جادوگرها، و هیولاها اداره میشود؛ جایی که انسانها به شکل حیوانات در می آیند.
خلاصه داستان: «سیاه مو»: یک سامورایی (میکونی) همسر وفادار (آراتاما) خود را ترک می کند تا با زن دیگری (واتانابه) ازدواج کند… «هوئیچی بی گوش» شبی روح یک سامورایی نزد پسر نوازنده ی نابینایی (کاتسوئو ناکامورا) می آید و از او می خواهد تا برای حاکم خردسال مرده ای آواز بخواند…«یک فنجان چای»: «کانایی سامورایی» (گانمون ناکامورا)…
خلاصه داستان: دی پسر کنت دراکولا پادشاه افسانه ای خون آشام ها است. او نیمه خون آشام و و نیمه انسان است زیرا مادرش انسانی معمولی بوده ؛ دی به عنوان شکارچی خون آشامان به شکار خون آشام های خبیث می پردازد ؛ در کلیسایی مخروبه خانواده دختری با نام شارلوت از دی میخواهند تا دخترشان را از دست خون آشامی قدرتمند به نام مایر نجات بدهد و اگر شارلوت مبدل به خون آشام شده باشد او را به قتل برساند از طرفی گروهی از شکارچیان خبره خون آشامان نیز ...
خلاصه داستان: یک جنگجو که از شهر به بیرون رانده شده بود بعد از چندین سال بازمیگرد و میبیند که شهر توسط دو گروه اوباش اشغال شده است. حال او تصمیم میگیرد این دو گروه را بر علیه هم بشوراند تا شهر را دوباره آزاد کند…
خلاصه داستان: بر اثر آزمايش هاي اتمي فرانسوي ها و غرق شدن يک کشتي عظيم ژاپني در اقيانوس آرام، رد پاي موجودي غول آسا در پاناما پديدار مي شود. کمي بعد موجودي غول آسا، «گودزيلا» وارد نيويورک مي شود و پس از آن که مورد حمله ي نيروهاي ارتش قرار مي گيرد و زخمي مي شود، «دکتر نيکو» (برادريک) مقداري از خونش را آزمايش مي کند و در مي يابد تخم ريزي کرده است.