خلاصه داستان: کارگردانی به نام "مظفر" به زادگاه خود بازمی گردد تا فیلمی با بازی افراد محلی بسازد.در این حین مادرش از یک مشکل کوچک در مورد سلامتی اش شکایت می کند،پدرش با دولت بر سر زمینش مبارزه می کند،پسر عمویش برای کمک به "مظفر" که به او قول کاری در استانبول را داده از شغل خود کناره گیری می کند و...
خلاصه داستان: نویسنده جوان و خوش تیپ سعی می کند پولی برای درمان آیسه کوچولو که در خوابگاه با نویسنده اقامت دارد پیدا کند. در همین حین دختر لوس و زیبای خانواده ثروتمند به او پیشنهاد پول می دهد تا با او ازدواج کند.
خلاصه داستان: دختر یک چشم خصوصی عاشق مشتری پلی بوی پدر می شود. او با تظاهر به داشتن یک زندگی عاشقانه شلوغ، او را حسادت می کند و او نیز شروع به دوست داشتن او می کند. وقتی پدر این رابطه را کشف می کند، از پلی بوی می خواهد تا او را ترک کند...
خلاصه داستان: در زمان های قدیم، سلطان شهریار بعد از حادثه ترورش که توسط همسر او طرح ریزی شده بود و در نتیجه منجر به مرگ همسرش گردید دچار روان پریشی شد. حالا او دچار سوء ظن پارانوئید نسبت به زنان است و تصمیم به اجرای نقشه ای مبنی بر ازدواج با یکی از زنان حرمسرا و اعدام او پس از ازدواج دارد. برای جلوگیری از اجرای نقشه شهریار؛ دختر بزرگ وزیر او به نام شهرزاد که دوست دوران کودکی شهریار نیز هست؛ با هدف درمان روان پریشی او داوطلبانه قبول می کند که به همسری او درآید و …
خلاصه داستان: عذرا گونای یه وکیل طلاق موفقه که در استانبول، به همراه خواهرش صنم و مادرش که از سردمداران این شغله، به پرونده اشخاص با نفوذ و سرشناس رسیدگی میکنن. عذرا بعد فارغ التحصیلی با سرگن گونای که مثل خودش وکیل بوده ازدواج میکنه و صاحب سه بچه میشن. با وجود مسائلی که به اقتضای شغلش شاهد میشد و ضربه ای که از پدرش خورده بود، عذرا همیشه به مفهوم ازدواج کاملا متعهد بود ولی این تابلوی خانواده خوشبختی که برای خودش ساخته بود با خیانت شوهرش با خاک یکسان میشه…
خلاصه داستان: “عمر عارف درمان” یک قاضی موفق، صادق، عادل و باوجدان است که همیشه توسط اطرافیانش مورد احترام و علاقه قرار گرفته است. پسرش “اوزان” در سالگرد مرگ مادرش تصادف میکند. مرد جوانی که با خودروی اوزان تصادف کرده بود با وجود تمام تلاشهای او در صحنه حادثه میمیرد. اوزان که با وحشت و ترس صحنه تصادف را ترک میکند، به خانه برمیگردد و تمام ماجرا را برای پدرش تعریف میکند. عمر عارف به اداره پلیس میرود تا پسرش را با دستان خود به دست عدالت بسپارد، اما در آنجا با غافلگیری بدی روبرو میشود. فردی که توسط اوزان کشته شده، پسر “عازم دمیرکیران” یکی از تاجران معروف و رئیس سازمان جنایی ترکیه است. این مرد به ظلم و بیرحمی خود مشهور است. همسرش “زمرد دمیرکیران” میخواهد هر چه زودتر قاتل پسرشان را پیدا کنند و هر دو قسم میخورند که انتقام بگیرند. عمر عارف که در طول زندگی خود سعی کرده تصمیمات درست و منصفانه بگیرد، اکنون باید بر وجدان کاری خود چشم بپوشد تا از پسرش به عنوان یک پدر محافظت کند. قاضی سختترین تصمیم زندگیاش را این بار برای پسرش خواهد گرفت! بدون دانستن اینکه روز به روز در مرداب کثیفی فرو خواهد رفت که بیرون آمدن از آن دشوار است…