خلاصه داستان: داستانی درباره جدال ناپایان دو خانواده ، یکی خانواده ای سرشناس و بسیار موفق که بتازگی از آنتالیا به استانبول آمده و دیگری نیز خانواده ای سرشناس اما در خطر ورشکستگی مالی …
خلاصه داستان: دو خواهر حوا و توپراک عاشق مردی ثروتمند بنام یوسف می شوند که بسیار خوش گذران بوده و از رابطه با یک دختر قبل از ازدواج بچه دار می شوند . مادر بچه شب دنیا آمدنش می میرد و یوسف که فرزندش را به خانه آوروده باعث دردسر او می شود .مادر یوسف در شهر به دنبال مادری می گردد تا بتواند نوه اش را شیر دهد و توپراک که تازه دخترش را از دست داده این مسئولیت را قبول می کند
خلاصه داستان: سریال درباره روابط میان ساکنین یک آپارتمان است. “مونا” که از دانشگاه مارمارا بخش روزنامهنگاری فارغالتحصیل شده و در روزنامهی اینترنتی “حوادث” کار میکند و “یعقوب” که در رشته عکاسی از دانشگاه هنرهای زیبای معمار سینان فارغالتحصیل شده است و به عنوان خبرنگار برای روزنامهی اینترنتی “حقایق” کار میکند، نقشهای اصلیِ این داستان هستند. یعقوب بر عکس مونا نگاه عمیقی به روزنامهنگاری ندارد و زندگی را به تمسخر میگیرد…
خلاصه داستان: یک راننده تاکسی اینترنتی به نام آصاف که از خانوادهاش جدا شده، پس از یک تصادف، درگیر جنایتی هولناک میشود که زندگی او را برای همیشه تغییر میدهد
خلاصه داستان: آیدا و تئومان که پس از یک عصر جادویی در کاپادوکیا، رد یکدیگر را گم کرده بودند، سه سال بعد دوباره در آنکارا ملاقات میکنند، اما آیدا اکنون با محمد عموی تئومان است. دوران سختی برای آیدا که زیر فشار مادرش له می شود و تئومان که بین خانواده و عشقش دویده است آغاز می شود. از طرف دیگر کومرو ...
خلاصه داستان: سریال نقطه کور داستان زندگی دو دختر جوان به اسمهای آسلیم و گجه را نقل میکند و به خیانتها، عشقها و دسیسههایی که بعد از یک تصادف رانندگی بزرگ روی میدهند، میپردازد. نقطه کور در حقیقت مبارزهای است برای برقراری عدالت، بعد از یک تصادف رانندگی که مجرم و غیرمجرم در هم تنیده میشوند…
خلاصه داستان: زینب دختر یکی از خانوادههای ثروتمند و معتبر آناتولی بود ولی وقتی عاشق پسری شد که مورد تأیید خانوادهاش نبود، چارهای جز فرار پیدا نکرد ولی این فرار تبدیل به ماجرای دراماتیکی شد که چندین نسل کل خانوده را تحت تاثیر قرار خواهد داد…
خلاصه داستان: داعهان که یک ارتشی است، بعد از مدتها به خانه بر میگردد ولی زندگیش به یکباره زیر و رو میشود. این شرایط او را به فردی غدّار و بیرحم تبدیل خواهد کرد…
خلاصه داستان: در قرن سیزدهم میلادی در آناتولی، در حالی که مغولها از یک سو و آشفتگی داخلی از سوی دیگر، آرامش مردم را تهدید میکنند، مولانا، یک شخصیت خردمند، تلاش میکند تا ترس مردم را کاهش دهد. در این میان کلمات بیانتهای او، عقل و شفقت را پیوند داده و باعث تغییر میشود و ...