خلاصه داستان: یک اداره پلیس به رهبری یک کارآگاه مسن تر و با تجربه، جنایات را با هم حل می کند.این سریال یکی از خاطره انگیزترین سریال های پلیسی دهه 60 شمسی می باشد ...
خلاصه داستان: مسافر کوچولو در سیاره کوچکی با دوستانش «سویفتی» پرنده فضایی و دخترک گل سرخ که از بذری سرگردان در فضا به وجود آمدهاست، زندگی میکند. او همیشه سیارهاش را تر و تمیز و شادان نگه میدارد، به گلها آب میدهد و آتشفشانها را تمیز میکند اما هیچیک از این کارها نمیتوانند روح ماجراجویش را تسلی دهند. دوست پرندهاش به او میآموزد تا چهطور به کمک یک تور شکار پروانه، ستارهٔ دنباله دار سرگردانی را شکار کرده و به کمک آن به مسافرتهای دوردست کهکشان برود.
خلاصه داستان: یک جوان 22 ساله مجارستانی که به تازگی وارد پاریس شده است با یک دختر 17 ساله به ظاهر ثروتمند آشنا می شود. آنها عاشق هم می شوند، اما وقتی حقیقت زندگی دختر فاش می شود، اتفاقی تلخ رخ می دهد.
خلاصه داستان: "اسکات ماری" مردی مهربان در شهر کلیفتون زباله ها را جمع آوری و پله ها را جارو می کند. پس از مدتی یک هفت تیرکش به شهر وارد می شود. او به "اسکات" پیشنهاد راهنمایی و مشاوره می دهد تا تعادل قدرت در شهر را برقرار کند...
خلاصه داستان: سری جنایات آلمان با محوریت جانشینی وکلا و یک بازپرس خصوصی و افسر سابق پلیس ، که به طور معمول برای پاک کردن مشتری وکالت ، که معمولاً مظنون بی گناه در یک پرونده قتلبسیاری از قسمتهای این مجموعهٔ تلویزیونی الگوی سادهای را دنبال میکند. فردی به قتل رسیده و پلیس مظنون احتمالی را بازداشت کردهاست. مظنون ادعای بیگناهی کرده و وکیل مدافع این مجموعه تلویزیونی را به عنوان وکیل خود استخدام میکند. وکیل مدافع تمام کارهای اداری را انجام میدهد، با پلیس صحبت میکند و در دادگاه حاضر میشود. در همین حال ماتولا تمام تحقیقات واقعی و کارهای پلیسی را انجام میدهد. ماتولا بیشتر وقتها در درگیریها وارد میشود. اگرچه در اوایل دهه ششم زندگیاش به سر میبرد ولی آدمهای بد را میزند. در پایان، معمولاً اما نه همیشه مظنون بیگناه تشخیص داده میشود و مجرم اصلی پیدا میشود... است ، تیم می کنند.
خلاصه داستان: درباره پسری ۱۴ ساله به نام «نیلز هولگرسان» است. او پسری روستایی از خانواده ای کشاورز است که در برابر هم نوعان خود تنبل و بی اعتنا بود. وی در اوقات فراغتش از اذیت کردن حیوانات مزرعه شان لذت می برد. یک روز وقتی که خانواده اش به کلیسا رفته بودند و او را در خانه تنها گذاشته بودند طی اتفاقی به تومته تبدیل می شود.