خلاصه داستان: در سال 1799 بازرس «ایچابود کرین» از پلیس نیویورک بر خلاف میلش به شهر کوچکی به اسم اسلیپی هالوو فرستاده می شود تا راز یکسری قتل ها را که در آنجا اتفاق افتاده حل کند. جسد تمام قربانیها در وضعیت بدون سر پیدا شده اند و افراد شهر معتقدند که روح "مرد اسب سوار بدون سر" که سالها قبل در آنجا کشته شده به قصد انتقام افراد شهر را می کشد ...
خلاصه داستان: یک مامور امنیتی به اسم دیوید دان زمانیکه با قطار در حال بازگشت از محل کار به منزلش است، ناگهان قطار از خط خارج شده و دچار تصادم شدیدی می شود. اما از بین صد و سی و دو نفر مسافر قطار تنها دیوید است که بطور معجزه آسایی بدون اینکه حتی یک زخم کوچک بر روی بدنش بوجود آمده باشد زنده می ماند. مدتی بعد یک کلکسیونر کتابهای کامیک به اسم الیجا پرایس که بخاطر استخوانهای شکننده ای که دارد به آقای شیشه ای معروف شده با او تماس می گیرد و فرضیه باور نکردنی ای را با دیوید مطرح می کند: او معتقد است که دیوید یک ابرقهرمان است که بدنش هیچ صدمه ای نمی بیند.
خلاصه داستان: ژاپن. «یوکو» (ماکی)، مددکار اجتماعی، به عیادت «اما» (زابریسکی) زن بیمار و بستری امریکایی می رود اما موجودی شبح گونه به او حمله می کند. «کارن» (گلار)، دانشجوی مبادله ای امریکایی که با محبوبش، «داگ» (بر) در توکیو زندگی می کند، قرار می شود که جای «یوکو» را بگیرد. اما پس از مدتی «کارن» متوجه می شود که خانه ی «اما» را اشباحی خطرناک اشغال کرده اند…
خلاصه داستان: پس از اینکه یک زن از تصادف ماشین جان سالم بدر می برد خود را در یک زیرمین ناآشنا پیدا می کند که در آن مردی به او می گوید جانش را نجات داده و آن بیرون، کره زمین بهم ریخته است. اما زن تصمیم به فرار می گیرد و…
خلاصه داستان: در جهانی که افراد طبقه بندی شده اند تریس متوجه می شود که با بقیه افراد تفاوت دارد اون برای فرار از این جامعه نقشه ی راهی به سوی دگرگونی پیدا می کند او باید…
خلاصه داستان: داستان فیلم از نقطه ای آغاز می گردد که قسمت قبل پایان یافته بود. تریس به همراه فور تصمیم می گیرند به آن سوی دیواری که شیکاگو را احاطه کرده رفته و بتوانند یکبار برای همیشه راه حل صلح آمیزی برای پایان دادن به تبعیض و پلیدی ها پیدا کنند. این دو در مسیرشان با دکتری به نام دیوید مواجه می شوند که در حال آزمایش های حساسی بر روی ژن انسانها می باشد و…
خلاصه داستان: اتفاقی که ابتدا فکر می کنند یک دزدی بیشتر نیست، باعث میشود که پدر خانواده همه جای خانه را دوربین امنیتی نصب کند. اما آنها پی می برند که اتفاقاتی که در خانهشان رخ میدهد، شیطانیتر از آن چیزی که به نظر می رسد، هستند.
خلاصه داستان: کیتی بعد از نامزدی با میکا به او میگوید که چیزی از دوران کودکی سایه به سایه او را تعقیب میکند و به هر جا که میرود دنبال او می آید. میکا برای اینکه به او ثابت کند که آیا او واقعا درست فکر میکند یا اینها تنها توهمات اوست با دوربین های فیلم برداری اقدام به ضبط شبانه روزی لحظات زندگی کیتی میکند و از او فیلم میگیرد و او را تعقیب میکند، در 2 شب اول اتفاقی نمی افتد تا اینکه شب سوم…