خلاصه داستان: راج صنعتگر ثروتمند با پریا در شیملا ملاقات می کند و دیوانه وار عاشق او می شود، اما او به او توجهی نمی کند. مادرش به او می گوید که باید با او ازدواج کند چون او آدم خوبی است و او باید همه چیز را درباره گذشته اش به او بگوید. پریا می نویسد ...