خلاصه داستان: در مورد پسری نوجوان به نام ریدلی است که یک سال پس از مرگ پدرش، همراه با مادر خود گلوریا به غرب استرالیا نقل مکان میکند تا با پدربزرگش اسپنسر زندگی کند. اکنون اسپنسر تلاش میکند با ریدلی ارتباطی دوستانه برقرار کند اما تلاشهای او در نهایت منجر به درگیری شده و بدین ترتیب ریدلی در راه رسیدن به خانه ناپدید میشود. حال اسپنسر و گلوریا همه جا را برای یافتن ریدلی زیر پا میگذارند و ریدلی نیز برای یافتن خانه با مشکلات پیشرو دست و پنجه نرم میکند. اما پس از مدتی ریدلی با یک دینگو که در تلهای گرفتار شده است روبرو شده و…