خلاصه داستان: دونالد اردکه از موزه اختراعات مدرن بازدید می کند. از جمله اختراعاتی که توجهش را جلب می کند، می توان یک روبات که مدام کلاه خود را می گیرد، دستگاه پوشک کردن، یک ربات پرستار کودک و صندلی سلمانی خودکار را نام برد.
خلاصه داستان: دونالد مدیر حمل ونقل چمدان های مسافران در یک ایستگاه راه آهن دورافتاده است. بخشی از آخرین محموله هورتنس، شترمرغ است، که کمی بیش از حد با دونالد دوستانه رفتار می کند و این باعث می شود که...
خلاصه داستان: دونالد در مکزیک با دیزی (به نام دونا، در اولین حضورش در اینجا) خواستگاری می کند. او با گونی وارد می شود، که اصلاً با او کنار نمی آید. او را متقاعد می کند که ماشین بخرد. آنها از صحرا عبور می کنند، اما ماشین ب...
خلاصه داستان: افسر اومالی” مردی به نام “جان فیلیپس” را به دلیل تخلف ترافیکی دستگیر کرده و به او فرصت انجام یک کار خوب را می دهد.”فیلیپس” همسر و پسری فلج دارد به همین دلیل دست به سرقت زده و “اومالی” او را به زندان می فرسند و…
خلاصه داستان: کلونل جان ویستر، حین ماموریت با ارتش بریتانیا در منطقه بیابانی دوبیک، با مرخصی به انگلستان برمیگردد. آنجا دلباخته ی جولیا اشتون می شود، کسی که عمیقا به او اهمیت می دهد اما ظرفیت عشق درخودش نمی بیند بعد از مرگ...
خلاصه داستان: گربه خواب است، بنابراین موشها حداقل برای مدتی در انبار هستند. وقتی از خواب بیدار می شود، غذا را روی او انباشته می کنند و او را بیرون می اندازند و سپس *واقعاً* از خانه فرار می کنند.
خلاصه داستان: با بزرگ شدن در انزوا، جرالد برسفورد ویکس تبدیل به نمونه ی کمال ذهنی، فیزیکی و اخلاقی شده است. او تسلیم شد تا خواسته های مادربزرگش را دنبال کند تا زمانی که اتفاقی با مونا کارتر روبرو شد که او را به دنیای بیرون هدایت کرد.
خلاصه داستان: لورل و هاردی در پی مری رابرتز هستند تا خبر فوت پدرش را به وی بدهند و ارثیه هنگفتی از جمله یک معدن طلا را که پدرش برایش به جای گزارده به وی تحویل دهند ...
خلاصه داستان: یک شاهزاده خانم که توسط نامادری شریر خود به جنگل خطرناک تبعید شده است توسط هفت معدنچی کوتوله که او را بخشی از خانواده خود می کنند نجات می یابد.
خلاصه داستان: در سالهاى اوج جنگ جهانى اول ، زندانیانى از كشورهاى مختلف متفق در بازداشتگاهى آلمانى به اسارت در آمدهاند. بعد از اینکه چندین مورد فرار اتفاق می افتد، زندانی ها را به یک قلعه خوفناک منتقل می کنند که به نظر می رسد فرار از آن غیر ممکن باشد...