خلاصه داستان: واشینگتن. «چنس» (سلرز)، مرد میان سال بی سواد و نادان، مدتهاست که عنوان باغبان در خانه ی ارباب پیرش زندگی می کند و تنها از طریق تلویزیون با دنیای خارج ارتباط دارد. پس از مرگ پیرمرد، او مجبور به ترک خانه می شود و خیلی زود به خانه ی سیاستمدار ثروتمندی به نام «بنجامین راند» (داگلاس) راه پیدا می کند...
خلاصه داستان: استانیسلاس بورویتس رئیس پلیس نیروی پلیس است که با پلیسهای سرکش برخورد سریع می کنند او برای مبارزه با مافیا و تحقیق در مورد قتل یک کمیسر با هویتی جعلی به درون مافیا فرستاده می شود
خلاصه داستان: Romain Dupree از فرانسه به مونترال میرسد تا مطلع شود که پسرش مردهاست . با این حال , مرحوم پسر او نیست , بلکه فردی است که از گذرنامه خود استفاده میکند , بنابراین او جستجو دیوانهوار برای پسرش را آغاز میکند که توسط جمعیت محلی مورد تعقیب قرار میگیرد و ...
خلاصه داستان: سالها پیش در آفریقا وقتی یک آلمانی حیوانات آفریقا را به باغ وحشهای کانادا می فروشد،"اسلیم" و "تام" از اینکار ناراحت می شوند.آنها تصمیم می گیرند به او و گروهش درسی برای همیشه بدهند...
خلاصه داستان: پائولو خواستار این است که یک بار دیگر با راکی مبارزه کرده و آبروی رفته خود را بازیابد. از طرفی راکی که به تازگی با آدریان ازدواج کرده، با مشکلات بی شمار و البته تازه ای دست و پنجه نرم می کند...
خلاصه داستان: شرکت هواپیمایی یک جت "کنکورد" بدست آورده است. این جت برای اینکه حسن نیت خود را برای بازی های المپیک 1980 نشان بدهد از واشنتگن تا پاریس و از آنجا تا مسکو میرود اما ...
خلاصه داستان: سال 1960. پس از چندین بار اقدام به فرار، «فرانک ماریس» (ایست وود) را از زندان آتلانتا به آلکاتراز منتقل می کنند و «رئیس زندان» (مک گوهان)، که به زندانش می نازد، به او می گوید که هرگز کسی از آن جا فرار نکرده و فرار هم نخواهد کرد. اما در این جا نیز «فرانک» تصمیم می گیرد که فرار کند...
خلاصه داستان: زمان جنگهای ویتنام است. به کاپیتان «ویلارد» دستور داده می شود که به جنگلی در کامبودیا رفته و سرهنگ کورتز خائن را که درون جنگل برای خودش ارتشی تشکیل داده را پیدا کرده و بکشد. زمانیکه او در جنگل فرود می آید کم کم توسط نیروهای مرموزی در جنگل گرفتار شده تا حدی که دچار جنون می شود. همراهان وی هم یکی یکی به قتل می رسند. همینطور که ویلارد به مسیرش ادامه می دهد بیشتر و بیشتر شبیه کسی می شود که برای کشتنش فرستاده شده است…
خلاصه داستان: در آینده ای که بخبدان همه جا را فراگرفته،بشریت رو به زوال زمان باقیمانده عمر خود را مشغول بازی کردن است.برای گروه کوچکی این بازی کافی نبوده و آنرا با انسانهای زنده بازی می کنند و...