خلاصه داستان: "جیسون استیلول" (کورت مککینی) یکی از بزرگترین طرفداران "بروسلی" با مهارتهایی که بدست می آورد به سیاتل می رود تا با گروه تبهکار بزرگی که سردسته آنها استاد هنرهای رزمی "ایوان" (ژان کلود ون دام) است مبارزه کند...
خلاصه داستان: در زمان جنگ جهانی دوم پسری اهل بلاروس به کمک یک گروه غیرمسلح شوروی در مقابل نیروهای قدرتمند آلمانی جنگید.او که شاهد صحنه های وحشتناک جنگ بود پس از مدتی عقل خود را از دست داد...
خلاصه داستان: در سال ۱۸۸۰، چهار مرد که با هم سفر می کنند وارد شهر “سیلورادو” می شوند. آنها که به همراه هم خطرات زیادی را پشت سر گذاشته اند، با تبهکاران شهر جنگیده و در نهایت آرامش و ثبات را به شهر باز می گردانند…
خلاصه داستان: وقتی در روز روشن دوچرخه مورد علاقهاش را به سرقت میبرند، پسر بچهی عجیب و غریب پیوی هرمان، او برای ماجراجویی زندگیاش در سراسر ایالات متحده حرکت میکند.
خلاصه داستان: در دست شویی ایستگاه قطار، یک پسر بچه ی ایمیش به نام «ساموئل» (هاس)، شاهد قتل یک مأمور پلیس می شود. «جان بوک» (فورد)، مأمور رسیدگی پرونده، از طریق او می فهمد که قاتل ها مأموران پلیس بوده اند و در درگیری با آنان زخمی می شود. حالا «جان» برای حفظ جان پسر و مادرش، «ریچل» (مگیلیس)، آنان را به روستایشان در پنسیلوانیا می برد...
خلاصه داستان: کارخانه داری به نام «ماکس زورین» (واکن) قصد دارد تا با جاری ساختن آب دریا در گسل سن آندریاس و ایجاد زلزله، زمینه ی نابودی سیلیکان ولی کالیفرنیا را فراهم سازد. «جیمز باند» (مور) که مأموریتش جلوگیری از اقدامات «زورین» است سرانجام او را از بالای پل گلدن گیت به رودخانه ی سن فرانسیسکو می اندازد...
خلاصه داستان: هیل ولی، سال ۱۹۸۵٫ «مارتی مک فلای» جوان (فاکس) نزد «دکرت امت براون» (لوید)، مخترع دیوانه، می رود که می خواهد ماشین زمانی را که ساخته، آزمایش کند. ماشین زمان به کار می افتد، ولی «براون» با رگبار مسلسل چند تروریست لیبیایی کشته می شود. «مارتی» نیز با ماشین زمان فرار می کند و به ۱۹۵۵ می رود.