خلاصه داستان: در مورد خانواده ای 4 نفره است که درست چند روز قبل از کریسمس به خانه ای جدید نقل مکان می کند. در حالی که پدر و مادر این خانواده سرگرم تعمیر و تغییر دکوراسیون خانه هستند، بچه ها صندوقی پر از اسباب بازی پیدا می کنند که توانایی زنده شدن دارند. در ابتدا بازی با این اسباب بازی ها برای بچه ها سرگرم کننده و جذاب است، اما وقتی روی دیگر اسباب بازی ها نمایان می شود، رود خون به راه می افتد.
خلاصه داستان: دوقلوهای همسان در بدو تولد از هم جدا می شوند، یکی مکانیک خیابانی می شود و دیگری رهبر ارکستر کنسرت کلاسیک تحسین شده. سرانجام در بزرگسالی با یکدیگر ملاقات می کنند، هر کدام با یکدیگر اشتباه می شوند و درگیر یکدیگر می شوند...
خلاصه داستان: وقتی "جیک لو" شاهد یک قتل می شود خود را بین دو تن از مافیای مواد مخدر گرفتار می بیند.پلیس در محافظت از او کم کاری کرده و تنها کسی که به او اعتماد دارد "رایان" افسر پلیسی است که او را یاد پدرش می اندازد.برای تبرئه خود آنها تصمیم می گیرند با مافیا مبارزه کنند
خلاصه داستان: یک کارشناس امنیت خطوط هوایی زمانی که خود را در یک جت مسافربری گرفتار میبیند، زمانی که تروریستها کنترل آن را به دست میآورند، باید اقدام کند.
خلاصه داستان: سال 1983. «اوگوستو اودانه» (نولتی)، اقتصاد دان بانک جهانی، پس از گذراندن دوره ی خدمتش در جزایر کومور، همراه همسرش، «میکائلا» (ساراندون) و پسر چهار ساله ی باهوشش، «لورنزو» به امریکا می آید. چند ماه بعد، «لورنزو» نخستین علایم بیماری ALD را نشان می دهد؛ یک بیماری مهلک ارثی که کل سیستم عصبی را تخریب می کند و از کار می اندازد...
خلاصه داستان: مردی هست که همسرش را طلاق داده است. او از توکیو به روستایی هوکایدو نقل مکان کرد و در آنجا با خانوادهاش بدون آب یا برق زندگی کرد. او پسر و دخترش را در دوش دارد و برای آنها زحمت می کشد. مردم منطقه سعی می کنند ...